loading...

تیتان

من بزرگترین قَمَرِ زُحَل بودم!

بازدید : 155
پنجشنبه 23 مهر 1399 زمان : 11:37

دیشب برق‌های ساختمان شرکتِ تان روشن بود. با خودم فکر می‌کردم آن مردی که پشت شیشه ایستاده و به پارک خیره نگاه می‌کند تو هستی؟ دنبال چه چیزی می‌گشت؟ من از زاویه ساختمان شما بارها پارک را دیده بودم. غرق در باران ، غرق در برف ، غرق در نور خورشید.اگر برایت دست تکان می‌دادم من را می‌دیدی؟ من طلوع‌های زیادی را از آن پنجره دیده بودم!طبقه‌ی چندم؟ شاید هم عکس‌ها از آن طبقاتی بودند که چراغ‌هایشان خاموش بود. دلم می‌خواست از آن جا داد بزنم و جهانم را با تو تقسیم کنم.مرد پشت پنجره اما ساکت ایستاده بود. فقط به رو به رو خیره نگاه می‌کرد. در تمام دورهای دور پارک از جایش تکان نخورده بود. دنبال چه چیزی می‌گشت؟ احتمالا از آن بالا و آن فاصله پارک کوچک و تاریک بنظر میرسد. من عکس غروبی را از آن زاویه ندیده بودم.چرا؟

بازیگری دنیای عجیبی است. راهنمایی از بازیگر ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی