حالا آدمها چطور به من نگاه میکنند؟ شاید باورت نشود دلبر. کرونا از من گذشت.جواب تست و اسکن ریه منفی شد.اما سرفهها با من عجیب مانده است. باید برای تمام سرفهها از شرکت بیرون بروم.یک چیز مسخرهای شده که تصورش هم نمیتوانی بکنی.من سالمم.ریههایم کمیسر ناسازگاری برداشته اند. اما بی نهایت غمگینم. آن وقتها به تو گفته بودم که من مستعد افسردگی هستم؟ امروز صبح هوا از همان هواهایی بود که با تو تا میدان هروی حرف میزدم. پرسیده بودی چه چیزی این اندوه را از من میبرد؟ تمام دیروز وقتی توی راهروهای مسخره بیمارستان برای تست کوفت و زهرمار میچرخیدم به سوالت فکر میکردم. در نهایت تنها توانستم بنویسم خیلی غمگینم. خیلی غمگین بودم. خیلی غمگین هستم.درد میان تنم میچرخد.آدمها از من فراری شده اند.خنده دار نیست؟ دلبر؟ جایی جوکر به زبان عامیانه خودمان حرفی میزند که آن وقتها قلب من را به درد میآورد.اینکه این آدمها جایی حتی همدیگر را میخورند. نمیدانی این روزها چه چیزهایی میبینم. هیچکس به چشمهای من نگاه نمیکند.دلبر.جهان دلتنگیها ، جهان خوبی نبود.
خودم را در تو پنهان کرده ام. بازدید : 190
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 23:37